
در آن زمان داشتم فکر میکردم، چطور عنکبوتها و خوکها با هم دوست میشوند؟
یک خوک در بدو تولد به مرگ محکوم شد، با این تصور که چنین بچه خوک لاغری زنده نخواهد ماند و روزی قرار است ذبح شود. اما خوشبختانه، با دختر صاحبش، فرن، آشنا شد و همچنین دوست خوبی به نام عنکبوت شارلوت پیدا کرد.
ویلبر خیلی سریع، چاق و دوستداشتنی بزرگ شد. اردک کایزی گفت: «نمیداند که مرگش نزدیک است. هر روز آنقدر سیر است که صاحبش میخواهد او را برای جشن کریسمس بکشد.»
ویلبر خوک بعد از گوش دادن به حرفهای اردک دیگر نمیتواند غذا بخورد، نمیتواند خوب بخوابد، تمام روز نگران است، چه زندگی فوقالعادهای...
سپس شارلوت او را تشویق کرد، به او کمک میکرد، او فقط نیاز به نوشیدن و خوابیدن داشت. خوک خیالش راحت شد. شارلوت پشت خوک کوچک پنهان شده بود. روز به روز، شارلوت در اینترنت ماند و آرام فکر کرد و سرانجام راهی شگفتانگیز برای نجات خوک کوچک پیدا کرد. شارلوت کلمه "خوک برتر" را در تار خود بافت و با موفقیت انسانها را فریب داد. سرنوشت ویلبر تغییر کرد و او به یک خوک مشهور تبدیل شد. سپس، شارلوت کلمات دیگری را به صورت آنلاین بافت و ویلبر را به "خوک برتر"، "خوک فوقالعاده"، "خوک باشکوه" و "خوک فروتن" تبدیل کرد. مردم از ویلبر، خوک کوچک، شگفتزده هستند. صاحبش ویلبر را برای شرکت در مسابقه برد و بالاترین مدال را برای افتخار و غرور صاحبش به دست آورد. ویلبر دیگر خوکی نیست که فقط بتواند غذای کریسمس خوکها را درست کند. همه عمیقاً عاشق این خوک کوچک شدند و به خوک کوچک افتخار میکردند. صاحبش هرگز به کشتن دوباره ویلبر فکر نکرد. او تا پیری به ویلبر غذا میداد.
من حس امنیتی که شارلوت به ویلبر میدهد را دوست دارم. جثه کوچکش انرژی زیادی دارد. وقتی ویلبر برای اولین بار شارلوت را ملاقات کرد، ویلبر فکر میکرد شارلوت یک مرد بیرحم و خونخوار است. چطور میتوان فکر کرد که شارلوت چنین دوست وفادار، دوستداشتنی و باهوشی است. این من را یاد بهترین دوست دوران دبیرستانم میاندازد، من خوکی نیستم که قرار است کشته شود، اما من همان کسی هستم که نجات یافتم! من همیشه سختترین دورانم را به یاد خواهم داشت و همیشه دوستی در کنارم خواهم داشت که همیشه در کنارم خواهد ایستاد.
زمان ارسال: ۱۴ ژوئن ۲۰۲۲